جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کراهت
(کَ هَ) (اِمص.) بی میلی، نفرت.
ک
معین
کرسف
(کَ س) (اِ.) کرفس.
ک
معین
کردنگ
(کَ دَ) (ص.)۱- ابله، احمق.۲- بد - هیکل، بداندام.
ک
معین
کربلایی
(کَ بَ) (ص نسب.)۱- منسوب به کربلا.۲- کسی که به زیارت کربلا رفته باشد.۳...
ک
معین
کراه
(کَ) (اِ.) نهایت، کرانه.
ک
معین
کروکی
(کُ) (اِ.) نقشهای که موقعیت محلی را نشان دهد.
ک
معین
کروب
(کُ) جِ کرب.
ک
معین
کرمند
(کَ مَ) (ص مر.) شتابکار، تند، تیز.
ک
معین
کروکودیل
(کِ) (اِ.) تمساح.
ک
معین
کرو
(کَ) (اِ.) = کره. کری: پردة سفیدی که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچ...
«
‹
57
58
59
60
61
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها