جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کسک
(کَ سَ) (اِ.) پرندهای است سیاه و سفید که آن را به عربی عقعق گویند.
ک
معین
کستی
(کُ تِ) (اِ.)۱- کُشتی.۲- زنار و ریسمانی که ترسایان و هندوان و زرتشتیا...
ک
معین
کزبود
(کَ) (اِ.) کدخدا، رییس قوم.
ک
معین
کریدور
(کُ دُ) (اِ.)۱- دالان.۲- سرسرا، غلام گردشی.
ک
معین
کرکری
(کَ کَ) (اِ.) نک کرکرانک.
ک
معین
کشاله
(کِ لِ) (اِ.) امتداد و دنبالة هر چیزی.
ک
معین
کسپرج
(کَ پَّ رَ) (اِ.) = کسبرج: مروارید.
ک
معین
کسته
(کُ تَ یا تِ)۱- (اِمف.) کوفته، کوفته شده.۲- (اِ.) غلة کوفته که هنوزش پ...
ک
معین
کزاز
(کُ) (اِ.) عفونی شدن شدید در اثر ورود میکربی مخصوص از راه زخم.
ک
معین
کریج
(کَ) (اِ.) کومه، خانهای که از نی و علف درست کنند. کُریز و کریجه نیز گ...
«
‹
63
64
65
66
67
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها