جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کشکین
(کَ)۱- (ص نسب.) منسوب به کشک.۲- (اِمر.) نان جو، کشکینه.۳- نانی که از آ...
ک
معین
کشفت
(کَ شَ)۱- (ص.) پراکنده، پریشان.۲- (فع.) سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن».
ک
معین
کشتی
(کُ) (اِ.)۱- ورزش دونفری که هدف از آن به پشت خواباندن یکی به وسیلة دیگ...
ک
معین
کفنده
(کَ فَ دَ یا دِ) (اِفا.)۱- از هم باز شونده.۲- از هم باز کننده، شکافنده...
ک
معین
کفتر
(کَ تَ) (اِ.) کبوتر.
ک
معین
کفاء
(کَ) (اِ.)۱- پاداش، جزا.۲- نظیر، مانند.
ک
معین
کشکی
(کَ) (ص نسب.) کنایه از: بی پایه، بی اساس، خیالی.
ک
معین
کشف اللغات
(کَ فُ لْ لُ) (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی لغات، برای یافتن لغت مورد ...
ک
معین
کشتکار
(کِ) (اِ.) زارع، برزگر.
ک
معین
کفن و دفن
(کَ نُ دَ) (اِ.) مرده را کَفن کردن و به خاک سپردن.
«
‹
75
76
77
78
79
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها