جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کشتی گیر
(کُ) (ص فا.) کسی که کشتی میگیرد، پهلوان.
ک
معین
کفور
(کَ) (ص.) حق ناشناس، ناگرونده.
ک
معین
کفتگی
(کَ تَ یا تِ) (حامص.) شکافتگی، ترکیدگی.
ک
معین
کفاره
(کَ فّ رِ) (اِ.) صدقه، چیزی که با آن گناه را جبران کنند.
ک
معین
کشیش
(کِ) (اِ.) روحانی مسیحی، کسی که مقامش بالاتر از شمّاس و پایین تر از اس...
ک
معین
کشفته
(کُ شُ تِ یا کَ شَ تَ) (ص مف.)۱- پریشان، پراکنده.۲- پژمرده، افسرده.
ک
معین
کشتی گرفتن
(کُ. گِ رِ تَ) (مص ل.) گلاویز شدن دو تن با هم تا یکی دیگری را زمین زند...
ک
معین
کلاغ پر
(~. پَ) (مص مر.)۱- پریدن کلاغ.۲- فرش کردن کف اتاق یا حیاط به طور لوزی ...
ک
معین
کل کل
(کَ کَ) (اِ.) بیهوده گویی، هرزه گویی.
ک
معین
کلاغ
(کَ) (اِ.) پرندهای است دارای قد متوسط که دارای پرهای سیاه (در قسمت سر...
«
‹
80
81
82
83
84
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها