جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کلاله
(کَ لَ یا لِ) (اِ.) کسی که نه فرزند دارد نه پدر.
ک
معین
کلارینت
(کِ نِ) (اِ.) یکی از سازهای بادی.
ک
معین
کفک
(کَ فَ) (اِ.) = کپک:۱- کف دست.۲- رنگ سفید یا سبز رنگی که روی نان و دیگ...
ک
معین
کلال
(کَ) (اِ.) تارک سر، بالای پیشانی.
ک
معین
کلاجو
(کَ) (اِ.) پیاله، پیالة شراب خوری یا قهوه خوری.
ک
معین
کفچه
(کَ چَ) (اِ.) زلف پرپیچ و شکن، طره.
ک
معین
کلافه شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) سرگشته شدن، گیج شدن.
ک
معین
کلاته
(کَ تِ) (اِ.) نک کلات.
ک
معین
کفچلیز
(~.)۱- (اِ.) چمچة بزرگ سوراخ دار.۲- سگ ماهی.۳- بچه قورباغه ؛کفچلاز، کف...
ک
معین
کلافه
(کَ فِ) (ص.)۱- درهم پیچیده.۲- دارای حالت ناراحت وبی تاب بر اثر رویاروی...
«
‹
83
84
85
86
87
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها