جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کفیل
(کَ) (ص.) ضامن، پذیرفتار.
ک
معین
کلانتری
(~.) (اِمر.) ادارهای است تابع سازمان نیروی انتظامی که حفظ نظم و قانون...
ک
معین
کلاسور
(کِ سُ) (ص.) (اِ.) جزوه دان.
ک
معین
کفیز
(کَ فِ) (اِ.) پیمانه.
ک
معین
کلانتر
(کَ تَ) (ص تف.)۱- بزرگتر، عظیم تر.۲- (ص.) رییس کلانتری.
ک
معین
کلاسه
(کِ س) (اِ.)۱- آن چه در ردهها یا طبقههای مشخص مرتب و دسته بندی شده ...
ک
معین
کفیده
(کَ دِ) (ص مف.) باز شده، شکافته.
ک
معین
کلان
(کَ) (ص.) بزرگ، مهتر، عظیم، کبیر.
ک
معین
کلاسنک
(کَ سَ) (اِ.) فلاخن.
ک
معین
کفیدن
(کَ دَ) (مص ل.) ترکیدن، شکافتن.
«
‹
84
85
86
87
88
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها