جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کارکشتگی
(کُ تِ)(حامص.) (عا.) ورزیدگی، آزمودگی.
ک
معین
کارنگ
(رَ) (ص فا.)۱- زبان آور، چرب زبان.۲- صاحب طرب.
ک
معین
کاررس
(رَ یا رِ) (ص فا.) کسی که به کارها برسد، آن که کارزار راه اندازد.
ک
معین
کارخانه
(نِ) (اِمر.) جایی که عدة بسیاری کارگر به صنعت یا پیشهای مشغول هستند.
ک
معین
کارایی
(اِمص.) سودمندی، اثربخش.
ک
معین
کاریکاتور
(اِ.) نوعی نقاشی طنزآمیز که در آن طراحی برخی جزییات مبالغه میشود.
ک
معین
کارکشته
(کُ تِ یا تَ) (ص مف) (عا.) مجرب ورزیده.
ک
معین
کارنده
(رَ دِ یا دَ) (ص فا.)۱- کار کننده، عمل - کننده.۲- کشت کننده، زارع.
ک
معین
کارران
(ص فا.)۱- دانای کار، مطلع.۲- کارگزار، پیشکار.۳- دلال.
ک
معین
کارتون
(تُ) (اِ.) نقاشی متحرک.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها