جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یادگاری
(اِ.)۱- آن چه به عنوان یادگار و یادبود باشد.۲- (عا.) هر چیز که به عنوا...
معین
ی
یاد آمدن
(مَ دَ) (مص ل.) به خاطر آمدن.
معین
ی
یأس
(یَ) (اِ.) ناامیدی، ناامید شدن.
معین
ی
یادگار
(اِ.)۱- یادبود، آنچه که از کسی به جا ماند و خاطرة او را زنده نگه دارد....
معین
ی
یاد
(اِ.)۱- حافظه، ذهن.۲- آموزش، تعلیم.۳- بیداری.۴- اندیشه، فکر.۵- خاطر. ...
معین
ی
یأجوج
(یَ) (اِ.)۱- نام یکی از دو قبیلة وحشی ساکن در پشت کوههای قفقاز.۲- کن...
معین
ی
یادواره
(ر) (اِمر.) مراسمی که به یاد شخصی یا روی دادی برگزار میشود.
معین
ی
یاخته
(تِ)۱- (ص مف.) آخته، بیرون کشیده.۲- (اِ.) سلول، سلول بدن موجودات زنده ...
معین
ی
ی
(حر.) سی و دومین حرف از الفبای فارسی برابر با ۱۰ در حساب ابجد.
معین
ی
یاده
(دَ) (اِ.)۱- قوة حافظه.۲- رشوه.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها