بایگانی‌های ی - صفحه ۲۴ از ۳۴

معین ی

(ی) (~.) (ص مر.)۱- صمیمی، خالص.۲- یک دست، یک نواخت.۳- آن که پشت و روی ...

معین ی

(یُ جِ) (اِ.) گیاهی است از نوع اسپرس که خوراک چهارپایان است.

معین ی

(زَ یازِ) (اِ.) سگ شکاری.

معین ی

(~.) ۱- (ص.) کسی که دارای دین یهود باشد.۲- (عا.) کنایه از: آدم خسیس و ...

معین ی

(~. دَ دِ) (ص مر.) لجوج، خود - رأی.

معین ی

(اِ.) هفتمین سال از دورة ۱۲ سالة ترکی.

معین ی

(زَ دِ) (ص فا.) جستجو کننده.

معین ی

(یَ) (اِ.) بنی اسرائیل، پیروان حضرت موسی.

معین ی

(یَ یا یِ. دِ) (ص مر.)۱- متحدالقول، یک زبان.۲- صمیمی، مخلص.

معین ی

(اِ.) نمد زین، روپوش زین.

سایدبار