جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یکریز
(~.) (ق.)(عا.)پشت سر هم، پی درپی.
معین
ی
یکسوار
(~. س َ) (ص.) یکه سوار؛ تک سوار، یکه تاز.
معین
ی
یکسو کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) جدا کردن.
معین
ی
یکسون
(~.) (ص.) برابر، مساوی.
معین
ی
یکشنبه
(~. شَ بِ) (اِمر.) روز دوم از ایام هفته.
معین
ی
یکه
(یَ یا یِ کِّ) (ص.) تنها، یگانه، بی مانند.
معین
ی
یکه تاز
(~.) (ص فا.) بی نظیر، بی مانند، سوارِ بی همتا.
معین
ی
یکه بزن
(~. بِ زَ) (ص مر.) (عا.) کسی که در دعوا کردن و زد و خورد نظیر ندارد.
معین
ی
یکه خوردن
(~. خُ دَ) (مص ل.) (عا.) جا خوردن، متحیر و متعجب شدن.
معین
ی
یکه سوار
(یَ یا یِ کِّ. سَ) (ص مر.) سوار یگانه، بی همتا در دلیری.
«
‹
30
31
32
33
34
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها