جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبجی
(اِ.)۱ - خواهر.۲- مخففِ آغاباجی.
الف
معین
آبج
(بَ) (اِ.)۱- نشانة کمان گروهه.۲- آلتی در زراعت. آبچ نیز گویند.
الف
معین
آبتاب
(ص مر.) مشعشع، درخشان.
الف
معین
آبدارو
(اِمر.)۱ - زفت رومی.۲- مومیایی.
الف
معین
آباژور
(اِمر.) حباب و سرپوشی برای چراغ و مانند آن که نور را به پایین افکند.
الف
معین
آبرو
(اِمر.)۱- اعتبار، ناموس.۲- عرق، خوی.
الف
معین
آبره
(رَ) (اِ.) ابره، رویه.
الف
معین
آبرفت
(رُ) (اِمر.)۱- سنگ کف رود که جریان آب آن را ساییده باشد.۲- موا د ته ن...
الف
معین
آبراهه
(هِ) (اِمر.)۱- راه آب، مجرای آب.۲- گذرگاه سیل.
الف
معین
آبدیده
(دِ) (ص مر.)۱- جلا یافته، جوهردار.۲- آزموده، باتجربه.۳- چیزی که آب آن ...
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها