جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یغمایی
(یَ) ۱- (ص نسب.) منسوب به یغما.۲- خوبرو، زیبا.
معین
ی
یشت
(یَ شْ) (اِ.)۱- پرستش، ستایش.۲- بخشی از اوستا در ستایش آفریدگار و امش...
معین
ی
یراق کوبی
(~.) (حامص.) کوبیدن و نصب کردن یراق در و پنجره از قبیل قفل و لولا و د...
معین
ی
یخلا بودن
(یُ. دَ) (ص.) (عا.) بی خیال، بی قید.
معین
ی
یبس
(یُ) ۱- (اِمص.) خشکی.۲- (ص.) (عا.) بدخلق، بدمعاشرت.
معین
ی
یلب
(یَ لَ) (اِ.) جوشن چرمین.
معین
ی
یغماگر
(یَ گَ) (ص مر.) غارتگر، تاراج گر.
معین
ی
یسیر
(یَ) (ص.)۱- کم، اندک.۲- سهل، آسان.۳- قمارباز.
معین
ی
یراق
(یَ) (اِ.)۱- ساز و برگ اسب.۲- سلاح.
معین
ی
یخاری
(یُ) (ق.) بالا.
«
‹
3218
3219
3220
3221
3222
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها