جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب زر
(بِ زَ) (اِمر.)۱- آب طلا.۲- شراب زعفرانی.
الف
معین
آب خوره
(رِ) (اِمر.)۱- آبخوری.۲- آبگیر.۳- چشمه، جویبار.
الف
معین
آب ورز
(وَ) (ص فا.)۱- شناگر.۲- غواص.۳- ملاح.
الف
معین
آب طراز
(طَ) (اِمر.) = آب تراز: طراز بنّایان که در درون خود آب دارد، تراز آبی....
الف
معین
آب و گل
(بُ گِ) (اِمر.)۱- بنا، ساختمان.۲- زمین، ملک. ؛ از ~ درآمدن کنایه از:...
الف
معین
آب شنگرفی
(بِ شَ گَ)(اِمر.) کنایه از: شراب سرخ، اشک خونین.
الف
معین
آب و هوا
(بُ هَ) (اِمر.) مجموع آثار جوّی اعم از سرماو گرما در یک شهر یا ناحیه....
الف
معین
آب شناس
(ش ِ) (اِفا.)۱- شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندا...
الف
معین
آب و رنگ
(بُ رَ)۱- (اِمر.) پردهای که با آب و رنگ نقاشی شده باشد.۲- (ص مر.) (کن...
الف
معین
آب شدن
(شُ دَ) (مص ل.)۱- گداختن، ذوب شدن. ۲- شرمنده شدن.۳- ناپدید شدن.۴- لاغر...
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها