جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
ل
(حر.) بیست و هفتمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۳۰ در حساب ابجد.
ل
معین
لات
(اِ.) (عا.) گل نرم و بدون شن و ماسه که آن را سیل یا رودخانه آورد.
ل
معین
لا
(اِ.) قیچی.
ل
معین
لابیرنت
(رَ) (اِ.)۱- ساختمانی که دهلیزهای اصلی وفرعی بسیار دارد.۲- تودرتو، پی...
ل
معین
لئیم
(لَ) (ص.) فرومایه، پست.
ل
معین
لابیدن
(~.) (مص ل.) خودستایی کردن، لاف و گزاف گفتن.
ل
معین
لئامت
(لِ مَ) (اِمص.) بخیلی، فرومایگی.
ل
معین
لابی
(اِ.)۱- سرسرای بزرگ ورودی، تالار ورودی هتل و مهمان خانه (فره).۲- گرو...
ل
معین
لئام
(لِ) (ص.) جِ لئیم ؛ فرومایگان.
ل
معین
لابه
(بِ) (اِ.)۱- عجز، نیاز.۲- التماس، زاری.۳- خودستایی، تکبر.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها