جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کئیب
(کَ ئِ) (ص.) غمگین.
ک
معین
کأس
(کَ) (اِ.) کاسه، پیاله. ج. کرؤس.
ک
معین
کابین بستن
(بَ تَ) (مص ل.) ازدواج کردن.
ک
معین
ک
(حر.) بیست وپنجمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۲۰ در حساب ابجد.
ک
معین
کابین
(اِ.) مهر، صداق، مهریة عروس.
ک
معین
کابیله
(لِ) (اِ.) هاون، هاون چوبین.
ک
معین
کابیدن
(دَ) (مص م.)۱- نک کاویدن.۲- خراشیدن.۳- شکافتن.
ک
معین
کابوی
(بُ) (اِ.) گاوچران امریکایی.
ک
معین
کابوک
(اِ.) لانة مرغ، زنبیلی که در میان خانه بیآویزند تا کبوتر در آن آشیانه ...
ک
معین
کابوسک
(سَ) (اِ.) = کابوشک: خرمایی که هسته اش سخت نشود و آن از جنس خرمای پست ...
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها