شما اینجا هستید
هنر » «روایت فتح» و قصه آقای نوازنده/ آقامرتضی از موسیقی چه می‌خواست؟

خبرگزاری زردیس – گروه هنر – علیرضا سعیدی: کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش می‌کند با انتخاب عناصر، فرم‌ها و چینش‌ها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطبان یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکته‌سنج، اندیشمندانه و حساب شده پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته می‌شود که بیننده را از اساس با یک اثر تصویری دور می‌کند.

آنچه بهانه‌ای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروری‌بر ماندگارترین و خاطره‌سازترین موسیقی‌های مربوط به برخی برنامه‌ها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای بسیاری از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرینی است و رجوع دوباره به آن‌ها برای ما در هر شرایطی می‌تواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطره‌بازی که پس از آغاز و انتشار آن در نوروز ۱۴۰۰ استقبال مخاطبان، ما را بر آن داشت در قالب یک خاطره‌بازی هفتگی در روزهای جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سال‌هایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم.

«خاطره‌بازی با تیتراژهای ماندگار» عنوان سلسله گزارشی آرشیوی با همین رویکرد است که به‌صورت هفتگی می‌توانید در گروه هنر خبرگزاری زردیس آن را دنبال کنید.

در پنجاه و دومین شماره از این روایت رسانه‌ای به بهانه بیستم فروردین سالروز شهادت سید مرتضی آوینی که مزین به روز هنر انقلاب شده است، به سراغ موسیقی تیتراژ مجموعه مستند «روایت فتح» با روایت و کارگردانی شهید سید مرتضی آوینی و آهنگسازی رضا سلطان زاده رفتیم که اگرچه در ردیف سریال‌ها و فیلم‌های و برنامه‌های تلویزیونی پر زرق و برق قرار آن روزها و این روزها نمی‌تواند قرار گیرد، اما محوریت و موضوعی که پیش روی مخاطبان قرار گرفت به همراه یک موسیقی که برآمده از تفکری متعالی و اندیشمند به دور شعارها و کلیشه‌ها بود، توانست تبدیل به خاطره‌ای ماندنی از مجموعه‌ای شود که موسیقی آن نیز قدم به قدم در همراهی آن حضور داشت و تلاش می‌کرد آن صدای ماندنی آوینی بزرگ را ماندنی‌تر کند، موسیقی یک مجموعه ماندگار که وقتی از سال ۱۳۶۴ تولیدش آغاز شد، معلوم بود که تبدیل به یکی از جاودانه‌های به یادگار مانده از هشت سال دفاع مقدس خواهد شد.

مجموعه روایت فتح نام یکی از مجموعه‌های مهم و ماندگار حوزه دفاع مقدس است که از بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در قالبی منحصر به فرد با ایده پردازی شهید سید مرتضی آوینی توسط گروه تلویزیونی «جهاد» ساخته شد و تا زمان شهادت این شهید بزرگوار پخش آن از شبکه اول سیما ادامه پیدا کرد. مستندی که بر اساس آنچه سید مرتضی و یارانش از دوران هشت ساله دفاع مقدس به تدوین آن مشغول بودند، به بررسی اتفافات و رویدادهای جنگ ایران و عراق در عملیات‌های مختلف با نگاهی کاملاً متفاوت می‌پرداخت. مستندی که در آن رزمندگان و فرماندهان غیور جبهه‌ها از نگاه دوربین دست اندرکارانی که مرتضی اوینی گل سرسبد آنها بود، در قالبی قالب تصویری و محتوایی ارائه شده در روایت فتح آغاز گر فصل تازه ای برنامه سازی در حوزه مقاومت چه در زمان فعالیت گروه جهاد تلویزیون و چه در دوران تشکیل مجموعه فرهنگی هنری «روایت فتح» بود متفاوت مصاحبه می‌کردند یا از آنچه در جنگ انجام می‌دادند به صورت مستند تصاویری را پیش روی مخاطبان قرار می‌دادند. تصاویری که با صدا و روایت متفاوت شهید آوینی جذابیت تماشای آن را برای مخاطبان دو چندان می‌کرد و موجب پدید آمدن خاطرات ماندگاری می‌شد که یادآوری آن دربرگیرنده لحظات جالب توجهی است.

ارائه روایت‌هایی متفاوت و تماشایی از برخی عملیات‌های مهم دوران دفاع مقدس از جمله «عملیات والفجر هشت»، «عملیات کربلای یک»، «عملیات کربلای پنج»، «عملیات مرصاد»، و برخی دیگر از وقایع و اتفاقات دوران جنگ تحمیلی در قالب برنامه‌های موضوعی چون «شهری در آسمان» و «با سخن بگو دو کوهه» بخش عمده‌ای از محتوای مجموعه تلویزیونی روایت فتح را تشکیل می‌داد که شهید سید مرتضی اوینی در آن سال‌ها با شیوه‌ای منحصر به فرد و کاملاً متفاوت از آنچه درباره جنگ روایت می‌شد، پیش روی مخاطبان قرار داده و جذابیت‌هایش را برای بینندگان آن سالهای تلویزیون دو چندان می‌کرد.

شرایطی که موجب شد قالب تصویری و محتوایی ارائه شده در روایت فتح آغاز گر فصل تازه ای برنامه سازی در حوزه مقاومت چه در زمان فعالیت گروه جهاد تلویزیون و چه در دوران تشکیل مجموعه فرهنگی هنری «روایت فتح» پس از فرمایشات مقام معظم رهبری برای تشکیل این مرکز برای ثبت و ضبط آثار مستند مرتبط با دفاع مقدس باشد. آثاری که اگرچه با شهادت سید مرتضی به گونه‌ای دیگر تولید و دیگر آن جذابیت زمان این مرد بزرگ دوران دفاع مقدس را نداشت، اما دربرگیرنده مؤلفه‌های بسیار ارزشمندی بود که در قالب ادبیات و محتوایی منحصر به فردی که برگرفته از اندیشه والای شهید آوینی بود تبدیل به مجموعه‌ای ماندگار و ارزشمند از میراث دفاع مقدس شد.

فارغ از ویژگی‌های منحصر به فردی که مجموعه «روایت فتح» می‌تواند همچنان برای مخاطبان دربرگیرنده جذابیت‌های فراوانی باشد، این موسیقی متن و تیتراژ مجموعه به آهنگسازی رضا سلطانزاده است که توانست به درستی در قالب یک همکاری کم نظیر میان آهنگساز و برنامه سازی چون مرتضی آوینی موسیقی را پیش روی مخاطبان قرار دهد، که شنونده هنگام تماشای تصاویر، شنونده ملودی باشد که گویی هم تراز با خلق تصاویر خلق شده و می‌تواند این چنین به ماندگاری یک مستند جذاب دفاع مقدسی کمک کند. یک موسیقی که فارغ از نقد و نظرهایی که می‌تواند در حوزه‌های مرتبط با کیفیت مطرح شود، آنچنان با محتوای تصویری اثر، فضای عرفانی و معنوی ومتن های شاعرانه سید مرتضی مأنوس شد که داشتن این حس و حال مطلوب می‌ارزد به نقد و تحلیل موسیقی که در آن دوران توانست شرایط تأثیرگذاری را برای آن دوران باشکوه رقم بزند.

به طور حتم طی سال‌های گذشته مطالب و گزارش‌های رسانه‌ای و تحلیلی متعددی درباره مجموعه «روایت فتح» و تأثیرات شهید سید مرتضی آوینی در ابعاد مختلف هنر انقلاب منتشر شده‌اند. اما آنچه می‌تواند در این نوشتار رسانه‌ای مورد توجه و تمرکز بیشتری قرار دارد موسیقی متن و تیتراژ مجموعه‌ای است که به اعتقاد بسیاری از بینندگانش نمایشگاهی از مقاومت، ادبیات و شعر، معنویت و عرفان در قالب یک مستند جنگی از بر و بچه‌های برآمده از واحد تلویزیونی جهادبود. شرایطی که بی تردید با حضور سید مرتضی و نگاه بسیار متفاوتش به آنچه در صدد روایت آن است، باید دربرگیرنده موسیقی متفاوتی هم باشد.

رضا سلطان زاده آهنگساز مجموعه تلویزیونی «روایت فتح» که حین تولید این مجموعه از همراهان نزدیک سید مرتضی بوده است، مدتی پیش بود که در یک گفتگوی رسانه درباره انگیزه‌ها و دغدغه‌هایش برای حضور در این پروژه گفت: سال ۵۶ در گروه پیش‌آهنگی ساکسیفون می‌زدم. انقلاب که شد، ساکسیفون ما هم تبدیل شد به پیانو، بعد از مدتی که ساز زدن را یاد گرفتم، آمدم توی کار فروشندگی ساز. یک روز آقایی که چشم‌های آبی داشت، آمد مغازه دستگاه خاصی می‌خواست، من هم نشانش دادم. می‌گفت کار ما موسیقی فیلم است. خیلی به کار فیلم علاقه داشتم اما تا به حال برای کسی نزده بودم، یک موقع‌هایی برای خودم می‌زدم. گفتم این دستگاه این طور است، آن طور است. گفت باشد می‌برم و استفاده می‌کنم. گفتم مشکل اپراتوری با آن پیدا می‌کنید، چون دستگاه پیچیده‌ای است. گفت نه، آنهایی که کاری می‌کنند، می‌توانند و دستگاه را برد… همان شب رضا سلطان زاده: بعد از آنکه آقای آوینی را به من معرفی کردند، سه چهار ساعتی نشستیم و او درباره موسیقی صحبت کرد و گفت موسیقی اصلاً چی هست و کجاست. باور کنید سر درد گرفتم. پیش خودم فکر می‌کردم، این چه می‌گوید. موسیقی آن چیزی است که می‌زنند و به آن می‌رقصند، من فقط آن موسیقی را می‌شناختم! پیش از این موسیقی شاد و زنده می‌زدم همان آقای چشم‌آبی با من تماس گرفت. او را از صدایش شناختم. گفت یکی را می‌توانی پیدا کنی که بیاید و با این دستگاه کار کند؟ گفتم من خودم هستم، می‌آیم و آن را راه می‌اندازم. این شد که برای اولین بار رفتم حوزه هنری. آنجا بود که به من گفتند آن آقایی که چشم‌های آبی داشت، اسمش نادر طالب‌زاده است. (طالب زاده) آن زمان داشت فیلم «خنجر و شقایق» اش را تدوین می‌کرد. مسئله، موسیقی متن فیلم «خنجر و شقایق» بود. گفتم مشکل چیه؟ گفتند ما می‌خواهیم این قطعه را بزنیم. گفتم باشد و دستگاه را راه انداختم. یک قطعه از موسیقی‌اش را زدم. دیدیم طالب‌زاده حالش تغییر کرد. گفت تو خودت می‌توانی این قطعه را بزنی؟ با کسانی که اینجا روی موسیقی کار می‌کردند، از دیروز تا حالا کلی کار کرده‌ایم ولی هیچ چیزی نزده‌اند. اما الان شما خیلی خوب می‌زنی. گفتم می‌توانم و موسیقی متن فیلم را در عرض دو سه هفته ساختیم و تمام شد. بعد از این فیلم بود که طالب‌زاده من را به «روایت فتح» معرفی کرد. فکر می‌کنم تقریباً سال ۷۱-۷۰ بود؛ تقریباً یک سال پیش از شهادت آوینی.

وی افزود: در آن زمان دوره جدید روایت فتح را تازه شروع کرده بودند که ما هم به آنها ملحق شدیم. من را به آقای فارسی معرفی کردند. فارسی گفت تو حتماً باید آوینی را ببینی، خیلی به کارمان کمک می‌کند. من تا به آن روز آوینی را از نزدیک ندیده بودم، حداقل از روزی قیافه نمی‌شناختم. فکر می‌کردم آوینی همان آقای نوری‌زاده است، چون صداهایشان خیلی به هم شبیه بود. فارسی گفت ما الان درگیر موسیقی متن روایت فتح هستیم. تا به حال هم فقط طبل بوده و بیشتر از موسیقی خارجی استفاده کرده‌ایم. گفت که قرار می‌گذاریم و آوینی را می‌بینیم. آن شب که قرار گذاشته بودیم، آمدند مغازه دنبال من؛ فارسی بود و نقاش‌زاده و خود آوینی، سوار ماشین که شدم، دنبال آوینی می‌گشتم که البته به شکل و شمایل نوری‌زاده نبود. ماشین حرکت کرد و رفتیم منزل ما. بعد از آنکه آقای آوینی را به من معرفی کردند، سه چهار ساعتی نشستیم و او درباره موسیقی صحبت کرد و گفت موسیقی اصلاً چی هست و کجاست. باور کنید سر درد گرفتم. پیش خودم فکر می‌کردم، این چه می‌گوید. موسیقی آن چیزی است که می‌زنند و به آن می‌رقصند، من فقط آن موسیقی را می‌شناختم! پیش از این موسیقی شاد و زنده می‌زدم. شاید گفتن نداشته باشد ولی قبل از آشنا شدن با آوینی شبی ۸۰ هزار تومان می‌گرفتم. آن زمان هم که ۸۰ هزار تومان پول کمی نبود. به مهمانی‌ها و عروسی‌ها می‌رفتم و ساز می‌زدم. نه اینکه دلم بخواهد، یادم هست بچه‌ها می‌گفتند فلانی! تو چرا وقتی پشت‌ساز می‌نشینی، سرخ می‌شوی و عرق می‌ریزی؟ می‌گفتم نمی‌دانم شاید خیلی به من فشار می‌آید. به هر حال، انگار زنجیری من را به این کار بسته بود.

سلطان زاده ادامه داد: نمی‌دانم چه شد ولی ناگهان از این رو به آن رو شدم. آنقدر حرف‌هایش برای من جذاب بود که ناگهان از آن عالم هپروت بریدم؛ از همان لحظه‌ای که آوینی را دیدم. این شد که شبی ۸۰ هزار تومان را ول کردم و تمام آن عزت و احترامی را که برایم می‌گذاشتند. از همان شبی که آوینی را دیدم، رها کردم و پیش خودم گفتم این همان کسی است که جای گم کرده‌ام را می‌داند و راهش را بلد است. گفتم ببین من از هیچکدام از حرف‌های تو سردر نمی‌آورم ولی به این دستگاه‌ها واردم، تو بنشین کنار من و بگو چطور بزنم!

گفت باشد. وقتت را به من بده. من گفتم از ساعت ۸ شب تا ۴ صبح برای تو وقت می‌گذارم. او هم گفت پس کارهای دیگرت را ول کن- در صورتی که اصلاً نمی‌دانست این کارهای دیگرم چیست؟ – بیا اینجا من خیلی چیزها به تو می‌گویم. وقتی آمدم روایت فتح ماهی ۲۸ هزار تومان به من حقوق می‌دادند که ۲۲ هزار تومان آن بابت کرایه خانه می‌رفت. یادم هست بعضی شب‌ها که می‌خواستم به خانه‌ام در تهرانپارس بروم، فقط ۲۰ تومان داشتم که باید با همان صبح فردا دوباره بر می‌گشتم، اتفاقاً با همان پول ازدواج کردم یعنی با اولین حقوق. با این حال فکر می‌کردم چیزی مثل طلا کشف کرده‌ام؛ چیزی که نه می‌توانستند از من بدزدند و نه اینکه من می‌توانستم آن را از دست بدهم یا به کسی ببخشم.

این نوازنده و آهنگساز در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به قطعه اولی که برای موسیقی روایت فتح ساخته بود، توضیح داد: قطعه اولی را که در روایت فتح کار کردیم؛ از فیلم آمریکایی «مصائب جنگ» الگو سلطان زاده: آوینی می‌گفت موسیقی در ذات انسان است. اگر انسان بتواند به شیطان غلبه کند، هر کاری که انجام می‌دهد واقعی است. حالا اگر این شیطان در نفس تو رخنه کرده باشد، اگر بهترین هنرمند هم باشی، قطعاً موسیقی‌ای که می‌سازی شیطانی است و کاری که می‌کنی، واقعی نیست گرفتیم. وقتی به او مطرح کردیم، گفت اشکالی ندارد، فقط مواظب باشید به آن نزدیک نشوید. با موسیقی سنتی برای فیلم مشکل داشت، اینکه مثلاً یک نی را برداری و با تمبک برای فیلم‌ات موسیقی متن بسازی، با این به شدت مشکل داشت. می‌گفت این اصلاً موسیقی نیست که تو آن را انتخاب کنی و بگذاری، روی فیلم، این موسیقی‌ای است که باید در ماشین و یا با شعر به آن گوش کنی. بالاخره آن قدر شب‌ها بیداری کشیدیم که یک روز آمد و اولین قطعه را که برای پخش از برنامه‌ای – بعد از پذیرش قطعنامه – ساخته بودیم به نام «گلستان آتش» گوش داد و گفت خیلی خوب شده.

سلطان زاده گفت: من همیشه فکر می‌کردم موسیقی یعنی اینکه هرچی بیشتر ساز بزنی کارت بهتر می‌شود ولی ساز! سازی که ملودی هم ندارد و فقط حسی را از وجودت – آن طور که تصویر را از بین نبرد – به فیلم اضافه می‌کند. می‌گفتم چطوری؟ می‌گفت وقتی تصویر قطع شد، بیننده دیگر به موسیقی گوش نکند و اگر موسیقی قطع شد، فیلم دچار خلاء شود. در یک کلام می‌گفت موسیقی فیلم فقط، در حد یک افکت است اما به این معنی نبود که همه موسیقی را در همین حد می‌دید. می‌گفت موسیقی در ذات انسان است. اگر انسان بتواند به شیطان غلبه کند، هر کاری که انجام می‌دهد واقعی است. حالا اگر این شیطان در نفس تو رخنه کرده باشد، اگر بهترین هنرمند هم باشی، قطعاً موسیقی‌ای که می‌سازی شیطانی است و کاری که می‌کنی، واقعی نیست چون حس تو و وجود تو در اختیار شیطان است و این برای من الگو شده بود. حتی بعضی از شب‌ها که نمی‌توانستم. فیلم‌های جنگ و بسیجی‌ها را نگاه می‌کردم و حالم برمی‌گشت. می‌گفت موسیقی آن الحانی است که در بهشت است. صدای حضرت داوود است، آن موسیقی است که شاید ربط خیلی ظریف و یا نه ضعیفی با این موسیقی است که شاید ربط خیلی ظریف و یا نه ضعیفی با این موسیقی داشته باشد. اصلاً این موسیقی، موسیقی، حساب نمی‌شود چون تمامش برمی‌گردد به حس و حال شخص، در صورتی که ما الان نداریم کسی را که واقعاً مخلصانه و درست و پاک بیاید موسیقی بسازد.

وی درباره آثار دیگر این مستند از جمله «دوکوهه» و شهادت سید مرتضی هم گفته بود: در «دو کوهه» فقط از دو نت پیانو استفاده کرد؛ فرق آوینی هم با بقیه همین بود. وقتی کار را شروع می‌کرد، می‌گفت نه باخ باشد نه شوپن و نه بتهون؛ همین طبل باشد بدوی ملودی! چون به علت تجربه‌اش می‌توانست بین کارها تفکیک قایل شود. به هر حال برای یکی از فیلم‌هایش به جنوب و منطقه فکه می‌رفت و برگشت و از سفر دوم برنگشته همه چیز من از همین جا تمام شد.

آوینی که شهید شد، همه چیز برای من تمام شده بود. گیر کرده بودم و دور خودم چرخ می‌زدم، راهم را بلد نبودم، راه برگشت را هم دیگر نمی‌دانستم. دیگر نمی‌توانستم آن کارهایی را که قبلاً انجام می‌دادم، انجام دهم چون از آوینی یاد گرفته بودم که آنها موسیقی نیست این آهنگساز ادامه می‌دهد: آوینی که شهید شد، همه چیز برای من تمام شده بود. گیر کرده بودم و دور خودم چرخ می‌زدم، راهم را بلد نبودم، راه برگشت را هم دیگر نمی‌دانستم. دیگر نمی‌توانستم آن کارهایی را که قبلاً انجام می‌دادم، انجام دهم چون از آوینی یاد گرفته بودم که آنها موسیقی نیست. خیلی سخت توانستم دوباره به حرف‌های آوینی برگردم و چیزی که کمکم کرد فیلم‌های جنگ و بچه بسیجی‌ها در منطقه بود. من در منطقه بوده‌ام اما در این فیلم‌ها چیزهای دیگری می‌دیدم. بعد از شهادت آوینی با کارگردان‌های زیادی کار کردم؛ آقای ملاقلی‌پور، آقای مرادی‌پور، آقای برزیده و خیلی‌های دیگر که همه کارگردانان خوبی هستند و همه حس خودشان را منتقل می‌کنند، ولی حسشان مثل حس همه است. اما حس آوینی چیز دیگری بود. او دقیقاً چیزی به تو می‌گفت و چیزی از تو می‌خواست و ناخودآگاه کار، در می‌آمد. حتی بعد از شهادتش اگر می‌خواستم کاری انجام بدهم یا باید حرف‌های او را مرور می‌کردم یا باید فیلم‌هایش را نگاه می‌کردم تا کار برایم ساده می‌شد. سال ۷۴ یکی از همین آقایان از من خواست یکی از قطعه‌های روایت فتح را دوباره تکرار کنم، کاری که یکشبه کرده بودم ظرف ۱۵ شب هم نتوانستم انجام دهم. بالاخره کار انجام شد ولی آن چیزی دیگری بود. نمره هارمونی موسیقی روایت فتح از نظر استانداردهای معمولی صفر بود؛ از ملودی صفر بود. ولی روی تصویر همه حیران مانده بودند که چطور اتفاق افتاده است. این کاری که دوباره ساخته بودم هارمونی و ضرباهنگ دقیقی داشت ولی اصلاً تأثیرگذار نبود.

سلطان زاده در این گفتگوی مشروح بود که ضمن اشاراتی به دیگر دیدگاه‌های شهید آوینی درباره موسیقی گفت: فهمیدن حرف‌هایش برای من خیلی سخت بود و فهماندن آن هم برای او. از دنیای دیگری حرف می‌زد که برای من آشنا نبود. کلام و حال آوینی مثل حافظ و سعدی بود یعنی هرچه می‌گفت، می‌توانستی در خودت پیدا کنی، حقیقت اصلی بود و هیچ حاشیه‌ای نمی‌رفت طوری که بالای سرما بود که ما می‌فهمیدیم باید چه کار کنیم. در یک کلام بر ما ولایت داشت. از طرفی، آن چیزی که به کار جهت می‌داد ارتباطی بود که بین آوینی و خدا برقرار بود یعنی با همه آن تجربه‌ها، این ارتباط کار اصلی را انجام می‌داد. آوینی همیشه می‌گفت من دستیار دوم خدا هستم؛ کار اصلی را او انجام می‌دهد و من هم این وسط وسیله‌ام.

آهنگساز مجموعه تلویزیونی روایت فتح در گفتگو ی رسانه‌ای دیگری بود که با بیان اینکه آن حال خوب دیگر تکرار نمی‌شود، اظهار کرد: چند سال پیش با حاج اصغر بختیاری به دیدار یکی از دوستانمان رفتیم، می‌گفت: «من حاضرم ۱۰ سال از عمرم کم شود؛ اما یک شب از آن دوران تکرار شود و ما اینجا در روایت فتح در کنار هم جمع شویم و آوینی هم باشد.» بچه‌ها در آن سال‌ها تنها برای خدا کار می‌کردند، مستند روایت فتح از جمله مستندهایی بود که هیچ‌گونه تیتراژی نداشت و اسم هیچ کسی به عنوان سازنده آن برده نمی‌شد. بچه‌ها در آن روزها نه دنبال پول بودند، نه اینکه بعد این بخواهند جایگاهی برای خود دست و پا کنند. آوینی کارگردان دل‌ها بود، او روی دل مردم کارگردانی می‌کرد. شما ببینید مستند روایت فتح بعد از گذشت آن همه مدت، هنوز جذاب است، اما بسیاری از فیلم‌هایی که در حال حاضر با امکانات پیشرفته ساخته می‌شود، به دل مردم نمی‌نشیند.

به هر ترتیب مجموعه مستند «روایت فتح» سید مرتضی آوینی همان گونه که قبلاً هم اشاره شد، دربرگیرنده ابعاد گوناگونی است که تا مدت‌ها می‌توان درباره آن صحبت کرد. ابعادی که موسیقی نیز جزوی از مولفه‌هایی است که مبتنی بر دیدگاه‌هایی پیش روی مخاطبان قرار گرفته که می‌تواند در ردیف ماندگارترین تیتراژهای موسیقایی تلویزیون جا خوش کند.

برای شنیدن بخشی از موسیقی تیتراژ مجموعه روایت فتح به آهنگسازی رضا سلطان زاده و مصاحبه او درباره شهید اوینی اینجا را کلیک کنید.





اخبار زردیس | جدیدترین اخبار ایران و جهان