جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب کشیدن
(کَ یا کِ دَ) (مص ل.)۱- کشیدن آب از چاه.۲- شستن جامه در آب تا کف ناشی ...
الف
معین
آب چلو
(چِ لُ) (اِمر.) آبی که برنج در آن جوشیده باشد، ابریس، آشام، آشاب.
الف
معین
آبال
(اِ.) جِ ابل ؛ شتران.
الف
معین
آباء
(اِ.) جِ اَب.۱ - پدران، اجداد.۲- کشیشان.
الف
معین
آباجی
(اِمر.) خواهر، آبجی.
الف
معین
آب چیلک
(لَ) (اِ.) پرندة مهاجری که جثة کوچک، سر گرد، منقار دراز و باریک و پاها...
الف
معین
آباء سبعه
(ء ِ سَ عَ) (اِمر.) هفت پدران، کنایه از: هفت سیاره.
الف
معین
آبخیز
(اِمر.)۱- زمین پر آب.۲- مد؛ مق جزر.۳- موج.۴- طوفان.
الف
معین
آبخوری
(خُ) (اِمر.)۱- لیوان.۲- شارب، سبیل.۳- نوعی از دهنة اسب که هنگام آب داد...
الف
معین
آبخور
(خُ) (اِمر.)۱- سرچشمه و محلی که از آن جا آب برگیرند و بنوشند، آبشخور....
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها