جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گراد
(~.) (اِ.) قوسی است معادل ۱۴۰۰ پیرامون دایره.
گ
معین
گراته
(گِ تَ یا تِ) (اِ.) (عا.) مانع پیشرفت کار، عایق، مشکل.
گ
معین
گرا
(گَ رّ) (اِ.)۱- حجام، سرتراش، دلاک.۲- بنده، غلام.
گ
معین
گر گرفتن
(گُ. گِ رِ تَ) (مص ل.)۱- (عا.) مشتعل شدن.۲- مجازاً: بسیار خشمگین و تحر...
گ
معین
گر
(~.) (اِ.) کوه.
گ
معین
گذشتگان
(گُ ذَ تِ) (ص مر.) جِ گذشته، پیشینیان.
گ
معین
گذشته
(گُ ذَ تِ) (ص مف.) رفته، سرآمده.
گ
معین
گذشتن
(گُ ذَ تَ) (مص ل.)۱- گذر کردن، عبور کردن.۲- سپری شدن.
گ
معین
گذشت کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) عفو کردن، بخشیدن.
گ
معین
گذشت داشتن
(~. تَ) (مص ل.) بخشش داشتن.
«
‹
3140
3141
3142
3143
3144
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها