جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گزانگبین
(گَ زَ گَ) (اِمر.) شکرک مترشح از بوتههای گز را گزانگبین گویند. این شک...
گ
معین
گزان
(گَ) (ص فا.) گزنده، در حال گزیدن.
گ
معین
گزافکاری
(~.) (حامص.) افراط، مبالغه.
گ
معین
گزافه گو
(~.) (ص فا.) عبث گو، بیهوده گو، پرحرف.
گ
معین
گزافه
(گَ یا گِ فِ) (ص.) بیهوده، عبث.
گ
معین
گزاف گویی
(~.) (حامص.) اغراق گویی، مبالغه کردن.
گ
معین
گزاف
(گُ یا گِ)۱- (ص.) بیهوده، عبث.۲- بسیار، بی اندازه.
گ
معین
گزاره کردن
(~. کَ دَ) (اِمص.) گذشتن، عبور کردن.
گ
معین
گزاره
(~.) (اِ.) مسند، عبارتی که آگاهی نسبت به مسندالیه میدهد.
گ
معین
گزارشگر
(~. گَ)(ص فا.)شرح دهنده، مخبر، خبرنگار.
«
‹
3161
3162
3163
3164
3165
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها