جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گریز
(گُ) (اِ.) گریختن، فرار کردن، رهایی.
گ
معین
گریختن
(گُ تَ) (مص ل.) در رفتن، به هزیمت شدن.
گ
معین
گریج
(گُ) (اِ.)۱- بیغوله و زندان.۲- خانة کوچک.
گ
معین
گریبانی
(~.) (اِ.) جامهای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند.
گ
معین
گریبانگیر شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) دچار شدن، دامن گیر شدن.
گ
معین
گریبانگیر
(~.) (ص فا.) مبتلا سازنده، دامن - گیر.
گ
معین
گریبان
(گَ) (اِمر.) بخشی از جامه که گردن را در برمی گیرد، یقه.
گ
معین
گریاندن
(گِ دَ) (مص م.) وادار به گریه کردن، به گریه انداختن.
گ
معین
گریان
(گِ) (ص فا.) در حال گریستن، کسی که گریه میکند.
گ
معین
گری
(~.) (اِ.)۱- پیمانه، کیل.۲- جریب.
«
‹
3164
3165
3166
3167
3168
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها