جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گسل
(گُ س) (پس.) با بعضی واژهها، معنای گسلنده میدهد. مانند: پیمان گسل.
گ
معین
گسستگی
(گُ سَ تِ)۱- (حامص.) بریدگی، انقطاع.۲- پراکندگی.
گ
معین
گسسته
(گُ سَ تِ) (ص مف.) جدا کرده، از هم جدا شده، باز شده.
گ
معین
گسستن
(گُ سَ تَ) (مص ل.) بریدن، جدا کردن.
گ
معین
گستی
(گَ) (حامص.) زشتی، نازیبایی، پلیدی.
گ
معین
گسته
(گَ تَ یا تِ) (اِ.)۱- هرچیز زشت و پلید.۲- فضلة چارپایان.
گ
معین
گستن
(گُ تَ) (اِمص.) کوفتن.
گ
معین
گستریدن
(گُ تَ دَ) (مص م.) پراکنده کردن، گستردن.
گ
معین
گسترش
(گُ تَ رِ) (اِمص.)۱- گستردگی، پهن شدگی.۲- فرش، هر چیز گستردنی.۳- رواج،...
گ
معین
گسترده شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) منتشر شدن.
«
‹
3166
3167
3168
3169
3170
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها