جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گلادیاتور
(گِ تُ) (اِ.) در روم قدیم به بردگان و غلامانی میگفتند که میبایست در...
گ
معین
گلاج
(گُ) (اِ.) = گولاج. گولانج: نانی است تنک چون کاغذ که از نشاسته و سفیدة...
گ
معین
گلابی
(گُ) (اِ.)۱- از جمله میوههایی که دانههای آن لعاب بسیار دارد و تقریبا...
گ
معین
گلابه
(گِ بَ) (اِمر.) گل و لای.
گ
معین
گلابدان
(گُ) (اِ.) ظرفی مانند تُنگ کوچک دسته دار باگردن باریک و بلند و معمولاً...
گ
معین
گلابتون
(گُ بَ) (اِ.) گلهای برجسته که با رشتههای طلا یا نقره روی پارچه میدو...
گ
معین
گلاب پاش
(~.)۱- (ص فا.) آن که گلاب پاشد.۲- (اِ.) ظرفی بلورین و غیره دارای لوله ...
گ
معین
گلاب
(گُ) (اِمر.) عرقی که از یک قسم گل مشهور به گل محمدی یا گل سرخ گرفته می...
گ
معین
گل گیر
(~.) (اِمر.) آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را میگیرند.
گ
معین
گل گفتن
(~. گُ تَ) (مص ل.) حرف نیکو و به جا گفتن.
«
‹
3171
3172
3173
3174
3175
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها