جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گشت زدن
(گَ. زَ دَ) (مص ل.) سیر کردن، گردیدن، گردش کردن.
گ
معین
گشت
(گَ) (مص مر. اِمص.)۱- سیر و سیاحت.۲- گردیدن، گشتن.۳- گردش در شب جهت پ...
گ
معین
گشاینده
(گُ یَ دِ) (ص فا.)۱- باز کننده.۲- فاتح.
گ
معین
گشایش
(گُ یِ) (حامص.) گشودن، فتح.
گ
معین
گشاده کار
(~.) (ص مر.) کسی که در انجام کارها جسور است.
گ
معین
گشاده میان
(~.) (ق.) بدون آمادگی، مقابل بسته میان.
گ
معین
گشاده شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) باز شدن، رها شدن.
گ
معین
گمراه
(گُ) (ص مر.) سرگشته، آواره، کسی که راه درست زندگی را انتخاب نکرده.
گ
معین
گمج
(گَ مَ) (اِ.) دیگ سفالین که در آن خوراک پزند.
گ
معین
گمانیدن
(گُ دَ) (مص م.) اندیشیدن، خیال کردن.
«
‹
3177
3178
3179
3180
3181
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها