جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاب
(اِفا.) در ترکیب، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید: دیریاب، فلزیاب...
معین
ی
یاالله
(اَ لْ لا) (ندا.)۱- لفظی است که مردان هنگام ورود به خانه گویند، تا اگ...
معین
ی
یائسگی
(ئِ س) (حامص.) پایان دوران تولیدمثل و قطع عادت ماهانه در زنان.
معین
ی
یائسه
(~.) (ص.)۱- یائس.۲- زنی که دیگر عادت ماهانه نشود.
معین
ی
یا کریم
(کَ) (اِ.) نوعی کبوتر که آوازش مانند تلفظ «یا کریم» است.
معین
ی
یا
(حر رب.) به معنای ذیل آید: الف - ح رف ربط و عطف که معنای تردید یا اختی...
معین
ی
یأس
(یَ) (اِ.) ناامیدی، ناامید شدن.
معین
ی
یأجوج
(یَ) (اِ.)۱- نام یکی از دو قبیلة وحشی ساکن در پشت کوههای قفقاز.۲- کن...
معین
ی
ی
(حر.) سی و دومین حرف از الفبای فارسی برابر با ۱۰ در حساب ابجد.
گ
معین
گیپور
(اِ.) نوعی پارچة توری زبر و پر از نقشهای گل و بوتة برجسته.
«
‹
3211
3212
3213
3214
3215
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها