جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گزافه گو
(~.) (ص فا.) عبث گو، بیهوده گو، پرحرف.
گ
معین
گریه
(گِ یِ) (اِمص.) اشک ریختن، سرشک.
گ
معین
گریبانگیر
(~.) (ص فا.) مبتلا سازنده، دامن - گیر.
گ
معین
گسار
(گُ) (پس.) پسوندی است که در ترکیب با بعضی واژهها معنای خورنده میدهد....
گ
معین
گزند رسانیدن
(~. رَ دَ) (مص م.) صدمه زدن، گزند رساندن.
گ
معین
گزافه
(گَ یا گِ فِ) (ص.) بیهوده، عبث.
گ
معین
گریمور
(گِ مُ) (اِفا.) گریم کنندة صورت هنرپیشه.
گ
معین
گریبان
(گَ) (اِمر.) بخشی از جامه که گردن را در برمی گیرد، یقه.
گ
معین
گس
(گَ) (ص.) (عا.) مزهای که دهان را میبندد.
گ
معین
گزند
(گَ زَ) (اِ.)۱ - آسیب، آفت.۲- چشم زخم.
«
‹
3162
3163
3164
3165
3166
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها