جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گریز
(گُ) (اِ.) گریختن، فرار کردن، رهایی.
گ
معین
گرگ میش
(گُ) (ص مر.) منافق، دورو.
گ
معین
گستاخ
(گُ) (ص.) جسور، بی ادب.
گ
معین
گزیدن
(گُ دَ) (مص م.)۱- پسند کردن، انتخاب کردن.۲- جدا کردن.
گ
معین
گزاونگان
(گَ وَ) (ص فا. ق حا.) شتابان، به تعجیل.
گ
معین
گز
(~.) (اِ.) نوعی تیر بی پر.
گ
معین
گریختن
(گُ تَ) (مص ل.) در رفتن، به هزیمت شدن.
گ
معین
گرگ بند
(~. بَ) (ص مر.)۱- کنایه از: گرفتار و اسیر، زبون، خفیف.۲- بسیار ترسان.
گ
معین
گست
(گَ) (ص.) زشت، قبیح، نازیبا.
گ
معین
گزیت
(گَ زِ) (اِ.) باج و خراج.
«
‹
3163
3164
3165
3166
3167
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها