جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گشاده دل
(~. دِ) (ص مر.) بشاش، جوانمرد.
گ
معین
گشاده
(گُ دِ) (ص مف.)۱- باز شده، مفتوح.۲- فتح شده.۳- جاری کرده، روان ساخته.۴...
گ
معین
گشادنامه
(گُ. مِ) (اِمر.)۱- فرمان پادشاهان.۲- دیباچة کتاب.
گ
معین
گشادبازی
(~.) (اِ.) وضع یا عمل نسنجیده و همراه با بی احتیاطی، به ویژه بی حساب و...
گ
معین
گش
(گَ) (ص.) = کش: خوش، خوب، با ناز و تکبر، نازنین.
گ
معین
گسیل کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) فرستادن، روانه کردن.
گ
معین
گسیل
(گُ) (اِ.) روانه ساختن.
گ
معین
گسیختگی
(گُ تِ یا تَ) (حامص.) جداشدگی، پاره شدگی.
گ
معین
گسیخته
(گُ تِ یا تَ) (ص مف.) بریده، از هم جدا شده.
گ
معین
گسیختن
(گُ تَ) (مص ل.) = گسیلیدن: پاره شدن، جدا کردن.
«
‹
3168
3169
3170
3171
3172
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها