جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گفت
(گُ) (مص مر.) کلام، قول، گفتار.
گ
معین
گشت
(گَ) (مص مر. اِمص.)۱- سیر و سیاحت.۲- گردیدن، گشتن.۳- گردش در شب جهت پ...
گ
معین
گلدوزی
(~.) (حامص.) دوختن گل روی پارچههای رنگین.
گ
معین
گلانی
(گُ) (ص نسب. اِ.)۱- گلفروشی.۲- باغبانی.
گ
معین
گل چهره
(چِ رِ یا رَ) (ص مر.) آن که چهره اش در لطافت و طراوت به گل ماند.
گ
معین
گل خواندن
(~. خا دَ) (مص ل.) در اصطلاح قماربازان همة نقد خود را یکباره بر داو نه...
گ
معین
گشی
(گَ) (حامص.) = کشی:۱- خوشی، خوشحالی، شادمانی.۲- خرامیدگی، رفتار توأم ب...
گ
معین
گشاینده
(گُ یَ دِ) (ص فا.)۱- باز کننده.۲- فاتح.
گ
معین
گلدسته
(~. دَ تِ) (اِمر.)۱- دستهای گل.۲- مناره، منارة مساجد و معابد.
گ
معین
گلاله
(~.) (اِ.)۱- بالشچهای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید.۲- شاماکچ...
«
‹
3170
3171
3172
3173
3174
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها