بایگانی‌های معین - صفحه ۳۱۷۳ از ۳۲۴۶

گ معین

(گُ تِ) (اِمص.) گفت و گو، مباحثه.

گ معین

(گَ تِ) (ص مف.)۱- گردیده.۲- تغییر یافته، عوض شده.۳- گردش کرده، سیر کرد...

گ معین

(گِ یُ) (اِ.) گلی است با ساقه‌های بلند، برگ‌های دراز و باریک و گل‌های...

گ معین

(~. گُ تَ) (مص ل.) حرف نیکو و به جا گفتن.

گ معین

(~. فُ) (اِ.)۱- عمل فروختن گل.۲- فروشگاهی که در آن گل می‌فروشند.

گ معین

(~. دَ) (حامص.)۱- معالجة بیماری‌های روانی از راه گفت و گوی پزشک و بیما...

گ معین

(گَ تَ) (مص ل.)۱- دور زدن، گردیدن.۲- تغییر کردن.۳- شدن.۴- جستجو کردن....

گ معین

(گِ دِ) (اِ.) هواگردی با بال ثابت که برای پرواز بدون استفاده از نیروی...

گ معین

(~.) (حامص.) سیر و گشت در اول بهار در گلزار.

گ معین

(~) (اِمر.) گل سرخ.

سایدبار