جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گویی
(ق.) قید شک و تردید. به معنی گویا، پنداری.
گ
معین
گوچاه
(گَ یا گُ) (اِمر.) گودالی که چندان عمیق نباشد و ته آن را بتوان دید، حف...
گ
معین
گوشواره
(رِ) (اِمر.) = گوشوار:۱- زینتی که زنان در گوش آویزند.۲- آن است که بر د...
گ
معین
گوشت تلخ
(تَ) (ص مر.) (عا.) بداخلاق، بدمعاشرت.
گ
معین
گوش بدر
(بِ دَ) (ص مر.) منتظر، انتظارکش.
گ
معین
گیاه
(اِ.) هر رستنی که از زمین بروید.
گ
معین
گویندگی
(یَ دِ) (حامص.)۱- سخن گویی، نطق.۲- خوانندگی (آواز)، قوالی.
گ
معین
گوهرین
(~.) (ص نسب.) منسوب به گوهر.۱- دارای گوهر.۲- مزین به جواهر.
گ
معین
گوشه گیر
(~.) (اِفا.) خلوت نشین، زاهد.
گ
معین
گوشت
(اِ.) بخشهای نرم بدن جانوران به ویژه مهره داران که معمولاً زیر پوست ق...
«
‹
3204
3205
3206
3207
3208
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها