جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاد
(اِ.)۱- حافظه، ذهن.۲- آموزش، تعلیم.۳- بیداری.۴- اندیشه، فکر.۵- خاطر. ...
معین
ی
یأجوج
(یَ) (اِ.)۱- نام یکی از دو قبیلة وحشی ساکن در پشت کوههای قفقاز.۲- کن...
گ
معین
گیسو بریدن
(بُ دَ) (مص ل.) رسمی در سوگواری که زنان به هنگام عزاداری گیسوی خود را ...
گ
معین
گیج
(ص.) پریشان، آشفته.
معین
ی
یادواره
(ر) (اِمر.) مراسمی که به یاد شخصی یا روی دادی برگزار میشود.
معین
ی
یاخته
(تِ)۱- (ص مف.) آخته، بیرون کشیده.۲- (اِ.) سلول، سلول بدن موجودات زنده ...
معین
ی
ی
(حر.) سی و دومین حرف از الفبای فارسی برابر با ۱۰ در حساب ابجد.
گ
معین
گیسو
(اِ.) زلف، موی بلند سر زنان که از پشت گردن بلندتر باشد. ج. گیسوان.
گ
معین
گیتی نورد
(نَ وَ) (اِفا.) جهانگرد.
معین
ی
یاده
(دَ) (اِ.)۱- قوة حافظه.۲- رشوه.
«
‹
3210
3211
3212
3213
3214
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها