جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یأس
(یَ) (اِ.) ناامیدی، ناامید شدن.
گ
معین
گیسو بریده
(بُ دِ) کنایه از: زن بی شرم و حیا.
گ
معین
گیجگاه
(اِمر.) مابین چشم و گوش، شقیقه.
معین
ی
یادگار
(اِ.)۱- یادبود، آنچه که از کسی به جا ماند و خاطرة او را زنده نگه دارد....
معین
ی
یاد
(اِ.)۱- حافظه، ذهن.۲- آموزش، تعلیم.۳- بیداری.۴- اندیشه، فکر.۵- خاطر. ...
معین
ی
یأجوج
(یَ) (اِ.)۱- نام یکی از دو قبیلة وحشی ساکن در پشت کوههای قفقاز.۲- کن...
گ
معین
گیسو بریدن
(بُ دَ) (مص ل.) رسمی در سوگواری که زنان به هنگام عزاداری گیسوی خود را ...
گ
معین
گیج
(ص.) پریشان، آشفته.
معین
ی
یادواره
(ر) (اِمر.) مراسمی که به یاد شخصی یا روی دادی برگزار میشود.
معین
ی
یاخته
(تِ)۱- (ص مف.) آخته، بیرون کشیده.۲- (اِ.) سلول، سلول بدن موجودات زنده ...
«
‹
3211
3212
3213
3214
3215
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها