جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یغلاوی
(یَ) (اِ.)۱- تابة کوچک دسته دار.۲- کاسة کوچک دسته دار مخصوص غذا گرفتن ...
معین
ی
یساول
(یَ وُ) (اِ.) جلودار، پیش قراول.
معین
ی
یر به یر شدن
(ی. ب. ی. شُ دَ) (مص ل.) بی حساب شدن، نه بدهکار بودن و نه طلبکار بودن....
معین
ی
یخ در بهشت
(~. دَ. بِ هِ) (اِمر.)۱- نوعی نوشیدنی که از شیر و شکر و نشاسته درست ...
معین
ی
یاوگی
(وَ) (حامص.) بیهودگی، هرزگی.
معین
ی
یک سان
(~.) (ص مر. ق مر.)۱- همانند.۲- برابر.۳- مساوی.۴- یک نواخت.
معین
ی
یوگا
(اِ.) مجموعهای از تمرینهای بدنی برای تأمین تن درستی و به دست آوردن ...
معین
ی
یوسف آرا
(سُ) (ص فا.) بسیار زیباتر از یوسف، که در زیبایی آرایش دهندة یوسف باشد....
معین
ی
یواشکی
(یَ شَ) (ق مر.) به آرامی و آهستگی.
معین
ی
یک زخم
(~. زَ) (ص مر.) لقب سام نریمان که اژدهایی را با یک ضربه کشت.
«
‹
3231
3232
3233
3234
3235
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها