جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یادآوری
(وَ) (حامص.) تذکر.
معین
ی
یابر
(ب) (اِ.) زمین یا دهی که پادشاه برای امرار معاش به کسی میداد.
گ
معین
گیلکی
(لَ) (ص نسب.)۱- منسوب به گیلک، زبان مردم گیلان از زبانهای ایرانی از خ...
گ
معین
گیراگیر
(اِمر.)۱- بحبوحه، لحظة حساس.
معین
ی
یادآور شدن
(وَ. شُ دَ) (مص ل.)۱- به خاطر آوردن.۲- به خاطر آوردن چیزی یا شخصی.
معین
ی
یاب
(اِفا.) در ترکیب، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید: دیریاب، فلزیاب...
گ
معین
گیلک
(لَ) (اِ.) منسوب به گیلان.
گ
معین
گیرا
(ص فا.)۱- گیرنده، جذاب.۲- فریبنده، زیبا.۳- اثرگذار، مؤثر.
معین
ی
یارانه
(ن) (ص مر. ق مر.) از روی یاری، سوبسید.
معین
ی
یادآور
(وَ) (ص فا.) آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.
«
‹
3203
3204
3205
3206
3207
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها