جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب دادن
(دَ) (مص م.)۱- آبیاری کردن.۲- فلزی را با فلز دیگر اندودن.
الف
معین
آب زر
(بِ زَ) (اِمر.)۱- آب طلا.۲- شراب زعفرانی.
الف
معین
آب خوره
(رِ) (اِمر.)۱- آبخوری.۲- آبگیر.۳- چشمه، جویبار.
الف
معین
آب ریخته
(بِ تِ) (ص مر.) بی آبرو، آبرو رفته.
الف
معین
آب ریختن
(تَ) (مص م.)۱- داخل کردن آب در ظرفی.۲- ادرار کردن، پیشاب ریختن.
الف
معین
آب رو
(رُ) (اِمر.) آبراه.
الف
معین
آب رنگ
(رَ) (اِمر.)۱- رنگهای فشرده یا خمیری شکل که در نقاشی مورد استفاده قرا...
الف
معین
آب رفتن
(رَ تَ) (مص ل.)۱- کوتاه شدن جامه در اثر شستن.۲- بی آبرو شدن.
الف
معین
آب سکندر
(بِ س ِ کَ دَ)(اِمر.) نک آب حیات.
الف
معین
آب رز دادن
(~ رَ. دَ) (مص م.)۱- شراب نوشاندن.۲- زهرآب دادن.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها