جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب درمانی
(دَ) (حامص. اِ.) معالجة بعضی بیماریها با نوشیدن آب یا با نرمشهای مخص...
الف
معین
آب زندگی
(~ِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات.
الف
معین
آب دانه
(نِ) (اِ.) تاولی کوچک در پوست حداکثر به بزرگی ته سنجاق و حاوی مایعی رو...
الف
معین
آب زندگانی
(بِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات.
الف
معین
آب داده
(دِ) (ص مف.)۱- آب پاشیده، مشروب.۲- تیز، تیز کرده (صفت برای شمشیر یا خن...
الف
معین
آب زرفت
(زُ رُ) (اِ مر.) میوهای که درون آن گندیده شده باشد.
الف
معین
آب دادن
(دَ) (مص م.)۱- آبیاری کردن.۲- فلزی را با فلز دیگر اندودن.
الف
معین
آب زر
(بِ زَ) (اِمر.)۱- آب طلا.۲- شراب زعفرانی.
الف
معین
آب خوره
(رِ) (اِمر.)۱- آبخوری.۲- آبگیر.۳- چشمه، جویبار.
الف
معین
آب ریخته
(بِ تِ) (ص مر.) بی آبرو، آبرو رفته.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها