جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تاب و توان
(بُ تَ) (اِمر.) قدرت، نیروی مقاومت.
ت
معین
تئوری
(تِ ئُ) (اِ.)۱- علم نظری، فرضیه.۲- مجموعة معلومات که بعضی امور و حواد...
ت
معین
تابعی
(بِ یّ) (ص نسب.) منسوب به تابع، آن که اصحاب رسول (ص) را دیده.
ت
معین
تاب داشتن
(تَ) (مص ل.)۱- طاقت داشتن، تحمل داشتن.۲- در رنج بودن، درد داشتن.
ت
معین
تئاتر
(تَ) (اِ.) = تیاتر. تآتر:۱- اجرای زندة نمایشنامه.۲- ساختمان یا تالاری...
ت
معین
تابعه
(بِ عِ) (اِفا.) به باور قدما جن یا پری که همزاد انسان باشد.
ت
معین
تاب داده
(~.) (ص مف.) پیچیده، به هم بافته.
ت
معین
تأییدیه
(تَ یِ یا یَ) (اِ.) نوشتهای که در آن درستی مطلبی یا صلاحیت کسی در مو...
ت
معین
تابع شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- پیرو شدن.۲- بنده و فرمانبردار گشتن.
ت
معین
تاب دادن
(دَ) (مص م.)۱- تافتن، پیچ دادن، خماندن.۲- زلف و ریسمان و امثال آن را پ...
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها