جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تابع شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- پیرو شدن.۲- بنده و فرمانبردار گشتن.
ت
معین
تاب دادن
(دَ) (مص م.)۱- تافتن، پیچ دادن، خماندن.۲- زلف و ریسمان و امثال آن را پ...
ت
معین
تابش
(بِ) (اِمص.) روشنی، فروغ، درخشش.
ت
معین
تاب خورده
(دِ) (ص مف.) پیچیده، تابیده شده.
ت
معین
تاجر
(جِ) (اِفا.) بازرگان. سوداگر. ج. تجار.
ت
معین
تابوک
(بُ) (اِ.) بالاخانة کوچک، غرفه.
ت
معین
تاجدار
(ص فا.)۱- دارندة تاج، نگاه دارندة افسر.۲- پادشاه، سلطان.۳- بزرگ، سرور....
ت
معین
تابوغ
(اِ.) سلام خاص که مغولان سلاطین و خوانین را میدادند، بدین طریق که با...
ت
معین
تاج گذاری
(گُ) (حامص.) آیین بر سر نهادن تاج و بر تخت نشستن پادشاهی نو.
ت
معین
تابوت
(اِ.) صندوق فلزی یا چوبی که مرده را در آن گذارند.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها