جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زبون
(زَ) (ص.)۱- ضعیف، درمانده.۲- خوار، حقیر.
ز
معین
زخمه ساختن
(~. تَ) (مص ل.) آهنگ ساختن.
ز
معین
زحف
(زَ) ۱- (مص ل.) دور شدن از اصل.۲- فرو افتادن تیر نشانه.۳- (اِمص.) دوری...
ز
معین
زبور
(زَ) (اِ.)۱- نوشته، کتاب.۲- نام کتاب حضرت داوود از پیامبران بنی اسرائ...
ز
معین
زخمه
(زَ مِ) (اِ.) مضراب، آلت کوچکی که به وسیلة آن سازهای سیمی رامی نوازند....
ز
معین
زحام
(زِ) (اِمص.) انبوهی، ازدحام.
ز
معین
زبنیه
(زِ یَ یا یِ) (اِ.)۱- سرکش، متمرد.۲- سخت، شدید.۳- سرهنگ سلطان.۴- هر ی...
ز
معین
زخم کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) جنگ کردن.
ز
معین
زحاف
(زِ) (اِ.) هر تغییری در اصولِ افاعیل عروضی با کاستن یا اضافه کردن یک ...
ز
معین
زبل
(زِ بِ) (ص.) هوشیار، زرنگ.
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها