جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زردشتی
(زَ دُ) (ص نسب.) نک زرتشتی.
ز
معین
زراق
(زَ رّ) (ص.) فریبنده، ریاکار.
ز
معین
زدر
(زِ دَ) (ص.) مخفف از در؛ شایسته، سزاوار.
ز
معین
زرکوب
(زَ)۱ - (ص فا.) کسی که شغلش طلا - کوبی است.۲- (ص مف.) طلاکاری شده.۳- د...
ز
معین
زرع
(زَ رْ) ۱- (مص م.) کشاورزی کردن.۲- (اِمص.) کشاورزی.۳- (ص.) کاشته. کشت....
ز
معین
زرکند
(زَ کَ) (ص) چیزی که در آن پارههایی از طلا به کار رفته باشد.
ز
معین
زرشکی
(~.) (ص نسب.) (اِمر.) به رنگ زرشک (سرخ متمایل به کبود).
ز
معین
زرکش
(زَ کَ یا کِ) (ص فا.) آن که تارهای زر به پارچه کشد.
ز
معین
زرشک پلو
(~. پُ لُ) (اِمر.) نوعی پلو که در آن گوشت (معمولاً مرغ) زرشک و زعفران ...
ز
معین
زرک
(زَ رَ) (اِ.) یک قلم از هفت قلم مواد آرایشی زنانه و آن خالی بود که به ...
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها