جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زشت
(زِ شْ) (ص.)۱- بدنما، بدگل.۲- ناپسند، قبیح.
ز
معین
زرنیخ
(زَ) (اِ.) سولفات ارسنیک، جسمی است معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک.
ز
معین
زردی
(زَ) (اِمر.) یرقان.
ز
معین
زریون
(زَ) (ص مر.) زرد رنگ.
ز
معین
زرنگار
(زَ نِ) (ص مف.)۱- زینت داده شده با زر. ۲- چیزی که با آب طلا نقاشی شد...
ز
معین
زردگوش
(زَ) (ص مر.) کنایه از: منافق.
ز
معین
زرین
(زَ رِّ) (ص نسب.) منسوب به زر، طلایی.
ز
معین
زرنگ
(~.) (اِ.) گلة اسب.
ز
معین
زردک
(زَ دَ) (اِمصغ.) نوعی هویج.
ز
معین
زریر
(زَ) (اِ.) گیاهی است دارای ساقة کوتاه و گلهای زردرنگ و برگهای زرد ما...
«
‹
22
23
24
25
26
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها