جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زغاک
(زَ) (اِ.) شاخة درخت انگور.
ز
معین
زق زقو
(زِ زِ) (ص.) (عا.) آن که زیاد نق میزند و بهانه میگیرد.
ز
معین
زغال سنگ
(~. سَ) (اِمر.) جسمی است سیاه و براق با درصد بالایی از کربن خالص که از...
ز
معین
زق
(زَ قّ) (مص ل.) خوراک دادن مرغ به جوجه.
ز
معین
زغال دانی
(~.) (اِ.)۱- محلی که در آن زغال انبار و نگه داری میکنند.۲- (عا.) جای ...
ز
معین
زفیر
(زَ) (مص ل.) دم برآوردن.
ز
معین
زغال اخته
(~. اَ تِ) (اِمر.) درختچهای است با برگهای کوچک، میوة آن سرخ رنگ و گو...
ز
معین
زفرین
(زُ فْ) (اِ.) حلقهای که بر چهارچوب در نصب کنند؛ زلفین.
ز
معین
زغال
(زُ) (اِ.) چوب سوخته که پیش از خاکستر شدن آن را خاموش کنند.
ز
معین
زفرات
(زَ فَ) (اِ.) جِ زَفرَة ؛ آههای بلند و آتشین.
«
‹
24
25
26
27
28
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها