جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زلت
(زَ لَّ) ۱- (مص ل.) لغزیدن، خطا کردن.۲- (اِمص.) لغزش.۳- (اِ.) خطا.۴- م...
ز
معین
زفان
(زَ) (اِ.) زبان.
ز
معین
زعم
(زَ عْ) ۱- (مص م.) به عهده گرفتن.۲- (اِمص.) کفالت.
ز
معین
زلالیه
(زُ یِّ) (اِ.) مایعی است شفاف که فضای بین قرنیه و زجاجیه را پر میکند...
ز
معین
زفاف
(زِ) (مص م.) عروس را به خانة شوهر فرستادن. ؛ شب ~ شب عروسی.
ز
معین
زعفران
(زَ فَ) (اِ.) گیاهی است پایا از تیرة زنبقیها با برگهای دراز و سبز و...
ز
معین
زلالی
(زَ) (اِ.) ج. زِلِّیّه ؛ گستردنی، بساط.
ز
معین
زغوته
(زَ تِ) (اِ.) نخ یا ریسمان که دور دوک پیچیده باشند.
ز
معین
زعر
(زَ عْ) (مص ل.) پراکنده شدن.
ز
معین
زلال
(زُ) (ص.) آب صاف و گوارا.
«
‹
25
26
27
28
29
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها