جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زنجره
(زِ جَ رِ) (اِ.) حشرهای است دارای بال نازک و شفاف، روی درختان زندگی م...
ز
معین
زنادیق
(زَ) (اِ.) جِ زندیق.
ز
معین
زنجبیل
(زَ جِ) (اِ.) گیاهی است پایا، دارای برگهای دراز و باریک، گلهایش خوشه...
ز
معین
زناج
(زُ نّ) (اِ.) جگرآکند.
ز
معین
زنجاب
(زُ یا زِ) (اِمر.) = زنج آب:۱- زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده.۲- ت...
ز
معین
زنابیر
(زَ) (اِ.) جِ زنبور.
ز
معین
زنج
(زَ نú) (اِمص.) گریه، ناله.
ز
معین
زناء
(زِ) (مص ل.) آمیزش نامشروع مرد و زن.
ز
معین
زنبیل
(زَ) (اِ.) سبدی که از الیاف گیاهی بافند.
ز
معین
زن کردن
(زَ. کَ دَ) (مص م.) ازدواج کردن.
«
‹
33
34
35
36
37
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها