جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زنگدان
(زَ) (اِمر.) جلاجل.
ز
معین
زه کشیدن
(~. کَ یا کِ دَ) (مص ل.)۱- کشیدن زه کمان.۲- (مص م.) (عا.) سخت شدن جرا...
ز
معین
زنگدار
(زَ) (ص فا.) طنین دار.
ز
معین
زه کشی
(زِ. کَ یا کِ) (حامص.) خشکاندن آب زمین.
ز
معین
زنگاری
(~.) (ص نسب.) سبزرنگ.
ز
معین
زهو
(زَ هْ وْ) (مص ل.)۱- درخشیدن.۲- وزیدن.۳- ناز کردن.۴- تکبر کردن.
ز
معین
زهراب
(زَ) (اِمر.)۱- آب زهرآلود.۲- مایهای که شیر را پنیر کند.
ز
معین
زهه
(زِ هَ یا هِ) (اِمص.) به دست آوردن نتیجه از درآمیختن نر و ماده ؛ نتاج،...
ز
معین
زهرا
(زَ) (ص.) مؤنث ازهر، درخشنده، درخشنده روی.
ز
معین
زهمت
(زُ مَ) (اِ.) باد گنده، بوی ریم و چربش، بوی گوشت چرب متعفن.
«
‹
41
42
43
44
45
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها