جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زواید
(زَ یِ) (اِ.) جِ زایده.
ز
معین
زودیاب
(ص فا.) تیزهوش.
ز
معین
زوایا
(زَ) (اِ.) جِ زاویه ؛ گوشهها.
ز
معین
زورچپانی
(چَ) (حامص.) (عا.) = زور - تپانی: اصرار و پافشاری یا اعمال زور و فشار...
ز
معین
زودگذر
(گُ ذَ) (ص فا.) آن چه که به سرعت محو شود.
ز
معین
زواه
(زِ) (اِ.) غذایی که برای زندانیان و اسیران درست کنند.
ز
معین
زورنیم
(زَ وَ) (اِ.) پارچهای که به اندام خاصی از جانب پشت بر گریبان جامه دوز...
ز
معین
زودرنج
(رَ) (ص مر.) آن که زود متأثر و رنجیده خاطر شود، نازک دل، حساس.
ز
معین
زوانه
(زَ نِ) (اِ.) زبانه.
ز
معین
زورقی
(~.) (اِ.)نوعی از کلاه قلندران که شبیه به زورق است.
«
‹
46
47
48
49
50
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها