جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سمین
(سَ) (ص.)۱- فربه، چاق.۲- سخن استوار، عالی.
س
معین
سمند
(سَ مَ) (اِ.) اسبی که رنگش مایل به زردی باشد.
س
معین
سمیع
(سَ) (ص.) شنوا. ج. سمعاء. (از اسماء خداوند).
س
معین
سمنت
(س مِ نْ) (اِ.) سیمان.
س
معین
سمیرا
(سُ) (ص.) مصغر سمراء. زن گندم گون.
س
معین
سمنبر
(سَ مَ بَ)(ص مر.) آن که بدنی خوشبو و لطیف دارد.
س
معین
سمیر
(سَ) ۱- (ص.) افسانه گو.۲- (اِ.) زمانه، روزگار.
س
معین
سمنامبولیسم
(سُ) (اِ.) حرکت و راه رفتن شخص در حالی که در خواب طبیعی یا مغناطیسی اس...
س
معین
سمی
(سَ مِ یّ) (ص.)۱- عالی، بلند.۲- همنام، همتا.
س
معین
سمن
(س مَ) (اِمص.) فربهی، چاقی.
«
‹
101
102
103
104
105
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها