جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
ساید
(یَ) (اِ.) چرکی که از آهن بیرون آرند.
س
معین
سایح
(یِ) (اِفا.) سیاحت کننده، جهانگرد.
س
معین
سایبان
(یَ یا یِ) (اِمر.) سایه بان، چتر، چادر یا چیز دیگری که برای جلوگیری از...
س
معین
ساگ
(اِ.) نوعی خورشت مانند آش که بیشتر در مازندران متداول است.
س
معین
ساکنی
(~.) (حامص.)۱- آرامش.۲- منزل کردن، استقرار.
س
معین
ساکن گشتن
(~. گَ تَ) (مص ل.)۱- مسکن گزیدن.۲- آرام شدن، آرامش یافتن.
س
معین
سایه
(یَیا یِ) (اِ.)۱- محیط تاریکی که در اثر قرار گرفتن جسم تیره در برابر ...
س
معین
ساکن
(کِ) (اِفا.)۱- بی حرکت.۲- مقیم، سکونت داشتن.
س
معین
ساینده
(یَ دِ) (ص فا.) آن چه که چیزی را میساید و نرم میکند.
س
معین
ساکسفون
(سُ فُ) (اِ.) = ساکسفن: یکی از سازهای بادی که آن را از مس سازند و تیغ...
«
‹
21
22
23
24
25
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها