جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرخاب
(سُ) (اِمر.) مادهای سرخ رنگ که زنان به گونة خود مالند، گلگونه.
س
معین
سرتیز
(~.) (ص مر.) زود خشم، تندخو.
س
معین
سرد
(سَ) (ص.)۱- خنک، دمای کم.۲- بی مِهر.۳- سخن بی مزه، بی معنی.
س
معین
سرخ شدن
(سُ. شُ دَ) (مص ل.)۱- کنایه از: خشمگین شدن.۲- شرمسار شدن.
س
معین
سرتیر
(سَ) (ق مر.) تند، سریع.
س
معین
سرخیل
(~. خِ) (ص مر. اِمر.) آن که در رأس خیل قرار دارد، سردسته.
س
معین
سرخ رگ
(سُ. رَ) (اِمر.) شریان، رگ جهنده، رگی که خون را از قلب به قسمتهای مخت...
س
معین
سرخک
(سُ خَ) (اِ.) مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت میدهد.
س
معین
سرخ
(سُ) (اِ.) رنگ قرمز.
س
معین
سرخوش
(سَ)(ص مر.) خوشحال، شادمان.
«
‹
56
57
58
59
60
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها