جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرون
(سُ یا سَ) (اِ.)۱- شاخ جانوران.۲- آنتن.
س
معین
سرهنگ
(سَ. هَ) (اِمر.)۱- فرمانده، فرمانده قشون.۲- افسری که درجة او بالاتر از...
س
معین
سروقت
(سَ وَ) (اِ.)۱- سراغ، پرسش، جستجو.۲- جایگاه، مقام. ؛~کسی رفتن به سر...
س
معین
سرهم بندی
(سَ رِ هَ. بَ) (حامص.) (عا.) کاری را سرسری انجام دادن.
س
معین
سروش
(سُ) (اِ.)۱- فرشته.۲- نام روز هفدهم از هر ماه شمسی.۳- در آیین زردشتی،...
س
معین
سرهال
(سَ) (ص مر.) سرگردان.
س
معین
سرچرخی
(سَ چَ) (ص نسب. اِمر.) مالیاتی که بابت چاه وصول شود.
س
معین
سرور
(سَ وَ) (ص مر.) پیشوا، رییس.
س
معین
سره مرد
(سَ رَ یا رِ. مَ)(ص مر.)۱- جوانمرد، نیکخواه.۲- کارساز.۳- برگزیده، دانا...
س
معین
سرپیچیدن
(~. دَ) (مص ل.) سرپیچی کردن.
«
‹
69
70
71
72
73
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها